افتادم از نگاه تو، اي قرص ماه من اي روشناي ديده ،چشم سياه من گاهي براي حافظ، چشمان مست تو خطي كشيده مي شود، ان سوي اه من ميترسم از دلم ،كه مبادا روزي عليه تو خواهان كودتا شود، هردم سپاه من يك شهرارتش نازي ،ان سوي چشم تو دارد نشانه مي رود، ثقل نگاه من ان تيرجامگان به دوش، در پشت پلك تو دارند كجا مي برند، عمر تباه من ؟ پيري كشيد سر به پا،خود را به پيكرم انجا كه باورم نداد، ديگر پناه من اي كفر تنيد بر سر ايمان من ، چرا ؟ با شك كنايه ميزني ، بر هر گناه من در پيشگاه كعبه ات ، زانو بريده ام ناي طواف ندارمت ، اي قبله گاه من يك وصل بين چشم تو، بامن كه فاسقم چون نينواي چشم تو، شد قتل گاه من در حصر پيله با تو من پروانه مي شدم افسوس كه پيله بي تو شد تبعيد گاه من منت گذار و ، خانه ي دل را اشاره كن اي پاك دميده بر سر صبح پگاه من هردم شميم بوي تو دارد گُلاله ي من انگاه كه مو دهي به باد در پيشگاه من گاهي بيا و لحظه اي با من قدم بزن وقتي كه مي شود غمت شرح گواه من بر هر كه دل سپرده ام با من جفا كند بايد كه ترك كنم دگر اين اشتباه من
مي رسد روزي كه من با تو تباني مي كنم واژه عشق را در آغوشت معاني مي كنم مي رسد روزي كه من هر لحظه درمأواي تو گر چه من پيرم ز شوق تو جواني مي كنم مي رسد روزي كه من ازبيم واز پرواي خلق عشق بازي با نگاهت را نهاني مي كنم گر چه اشعارم براي وصف چشمانت كم است گاه من در واديت مژگان پراني مي كنم حيرتم در مستي از لعل لبان مي خوشت زائر قدسم كه در تو زندگاني مي كنم
كاش مي شد در شب احساس رفت تا كنار بوته هاي ياس رفت از ميان كوچه باغي سبز سبز تا اقاقي هاي خوش انفاس رفت موج موج ساقه هاي سبز ياس بر لب هر تيغه اي از داس رفت باز امشب طالع و تقدير و بخت از نگاه چرخش يك طاس رفت شيشه عمرم همي دانم كه باز بر خش يك تيغه الماس رفت بار ديگر قامت سبز خيال ناگهان در لنز يك عكاس رفت مهره ي نقشم چنان با اقتدار در پي نيرنگ برگي اس رفت اعتدالم را ببين با ما چه كرد يك شبي در زوزه ي خُرناس رفت
من ميروم اما بدون تو يك عالمه احساس درد دارم درحسرتت شايد نمي داني يك بغض در دنياي سرد دارم آغوش خود را با خيال تو با چشم بسته مي كشم در خود اما همين كه چشم بگشايم با عشقي پوشالي نبرد دارم تقدير هر كس را كه مي بينم از قسمت خود سخت بيذارم اما نميدانم كه ميداني تدبير يك روياي زرد دارم من در ضميرم با تو هم آغوش تو در خيالت با كسي ديگر لعنت به احساسم كه مي دانم هرلحظه بي توحس ترددارم در قاموسم نيست ترديدي ، من ميروم بي تو خدا حافظ اما بدون تو در اين دنيا ، تنها فقط روزهاي فرد دارم