نوشته شده توسط : فرشيد شريفي
(( شهريور ))
درونم بي تو در يك اتش هولناك مي سوزد
تمام ريشه هاي باورم نمناك مي سوزد
مرا هر شب خيال خواب هاي سرد و اشفته
چو ققنوسي درون لانه اي غمناک مي سوزد
گذشت و چند روزي بعد تو با خاطراتت هي
نهانم كودكي با چهره اي خوفناك مي سوزد
ز داغ فرقتت از چشم هايم سيل اشك جاري
جهاني در شُعاي ديده ام وهمناك مي سوزد
در ان شب هاي شهريور همه ابستن غم شد
غزلهايي كه در انديشه ام بيمناك مي سوزد
گهي در لا به لاي پيچ و تاب يك شب خرداد
درونم اضطراب مُهلكي دردناك مي سوزد
مرا همچون نخ سيگار بهمن بين دستانت
به سر اتش كشيدي پيكرم سوزناك مي سوزد
تو ان نيلاي باراني كه در انديشه ام گاهي
چنان اتشفشان خفته اي خشمناك مي سوزد
به پايان مي رسد اين روزها يم همچو كابوسي
كه جانم در سكانس صامتي ترسناك مي سوزد
(( غزليات فرشيد شريفي ))
سروده شده در تاريخ
١٣٩٨ / ٨ / ٨
ساعت
١٢ : ٣٠ شب
:: برچسبها:
شهريور ,
خرداد ,
بهمن ,
نيلايباران ,
طبيعت ,
اشعار ,
غزليات ,
شعر ,
هنر ,
رمان ,
داستان ,
سعد ,
مولوي ,
خافظ ,
شهريار ,
استادشهريار ,
مولانا ,
فرشيدشريفي ,
مناظره ,
ادبيات ,
نويسنده ,
خواننده ,
ربايي ,
مسنوي ,
شعرنو ,
سهراب ,
,
:: بازدید از این مطلب : 215
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 10 آذر 1398 |
نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي
(( ميلاد ))
خالي تر از يك پوچ بيهوده
جامانده در احساسي الوده
ويران شده خشت وجود من
معمارييم از بيخ شالوده
دي رفت ، امد شانزده بهمن
زادروز غمناكم پر از دوده
هيچكس نميداند چقد ارام
خوابيده بخت من چه اسوده
رزم يست بين باور و ترديد
جنگي ميان حذب اين توده
پيچيده در خود بند افكارم
چون رشته هاي سرد فالوده
ول كن تمام من ، جهانت را
هر كس تو را، يك جور ازموده
ميلاد و زادروزت مبارك باد
اي خسته ، تنهاي خوابالوده
درتاريخ ١٣٩٧ / ١١ / ١٥
(( غزليات فرشيد شريفي ))
:: برچسبها:
عكس ,
مناظره ,
منظره ,
حافظ ,
ديوان ,
سعدي ,
اشعار ,
غزليات ,
شهريار ,
رومان ,
بوستان ,
گلستان ,
ابي ,
داريوش ,
رضابهرام ,
شمس ,
خيام ,
پيام ,
شعر ,
امس ,
,
:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 20 بهمن 1397 |
نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي
((ترسيم خيال))
به تصوير قشنگت
دل
ميبندم
به ان زيبايي لبهاي ارامت
به يك تشبيه سبز با تو بودنها
هميشه چشم به چشمان تو بستن ها
و اين گونه خيالم را به شهد چيدن يك
بوسه از لبهاي زيبايت مي ارايم
من از افسانه ها
از ترس ابهام جداي ها
من از شيرين و فرهادها
ميان خطت ت رسيم خيال وحشت ليلي
كه اين گونه براي حال مجنونش
ز شهد جام زهر آ لود نا كامي ...
من از افسانه شيداي شيدايي
از ان تقدير بي فرجام تنهايي
از ان چه بار الاها تو به من دادي
نمي ترسم
من از بودن ميان باور و ترديد ...
مي ترسم
(( فرشيد شريفي ))
١٧ / ٥ / ١٣٩٤
در ساعت ١ : ٢٦ شب
:: برچسبها:
شعرنو ,
فرشيدشريفي ,
شعر ,
متن زيبا ,
طبيعت ,
طبيعت زيبا ,
اخوان ,
حافظ ,
شهريار ,
خيام ,
داستان ,
رمان ,
سهدي ,
ديوان ,
فال ,
فال حافظ ,
ابي ,
تصاوير ,
اشعار ,
غزليات ,
غزل ,
,
:: بازدید از این مطلب : 231
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 8 مرداد 1397 |
نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي
(( حسرت ناب ))
منو يك پاكت سيگار و دو تا پيك شراب
هم رَهِ غصه و تنهايي و يك نبض سراب
هي نشستيم زديم پيك به پيك خنديديم
تا به جايي رسيديم ، شديم مست و خراب
لحظه اي غصه به تنگ امد و با لهن عجيب
داد و اي داد كه ما را به تو بيچاره چه كار
خنده مستي غم با كمي اندوه و غبار
نظري كرد به چشمي كه شده خيس و پُرآب
ناگهان از پس غم بغض پديدار شد و گفت
حال اين لحظه خود را نسپاريد به جواب
ما همه زاده ي عشقي م و غم حجر نگار
بزنيد بر سر اين چنگ و ني و تار و رباب
همه گفتيم ، شنيديم و كمي خنديديم
تا كه مستي پريد از سرمان بعد يه خواب
چشم وا كردم و ديدم به خودم امده ام
باز من ماندم و تنهايي و يك حسرت ناب
(( غزليات فرشيد شريفي ))
٩٧ / ٤ / ١٣
ساعت ٩ : ٠٠ شب
:: برچسبها:
حافظ ,
سعدي ,
خيام ,
شهريار ,
فرشيدشريفي ,
غزليات ,
شعر ,
اشعار ,
ادبيات ,
حسرت ناب ,
طبيعت ,
ابي ,
مولانا ,
ديوان ,
شمس ,
عكس ,
متن زيبا ,
رمان ,
داريوش ,
ماكانبند ,
عكس طبيعت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 245
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 13 تير 1397 |
نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي
(( ريخت به هم ))
دل من بي تو در اين ثانيه ها ريخت به هم
رفتي و پشت سرت خاطره ها ريخت به هم
نقش من مثل حبابي ، كه در استانه مرگ
ناگهان محو شد ان فاصله ها ريخت به هم
چهره اي غم زده گشتم كه پس از روز وداع
همچو اهي كه در اين آ ينه ها ريخت به هم
درد دارد همه شب كودك احساس مرا
مي كشد بي تو مرا هم همه ها ريخت به هم
واژه هاي همه ي شعر من از حال دلم
اينقدر گفت كه اين حال مرا ريخت به هم
قبل تو سوء تفاهم شده بود در غزلم
بعد از ان هر چه سرودم همه را ريخت به هم
(( غزليات فرشيدشريفي ))
١٣٩٧ / ٣ / ١٠
:: برچسبها:
حافظ ,
غزل ,
غزليات ,
رمان ,
ديوان ,
سعدي ,
مولانا ,
عكس ,
عكس طبيعت ,
عكس مناظر ,
مناظره ,
خيام ,
ابي ,
شهريار ,
فرشيدشريفي ,
اشعار ,
همايون ,
شجريان ,
,
:: بازدید از این مطلب : 311
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 23 خرداد 1397 |
نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي
(( خود كرده ))
شده ايا تو نخواهي برود ، دم نزني ؟
يا برايش همه عالمو بر هم نزني؟
بروي سخت بگيري به خودت ، نه نكند
برود با دگر هم شانه شود ، غم نزني
بعد باد خود بنشيني بزني از سر وهم
پوك به پوك هي نخ سيگار ، ولي كم نزني
شرم از كرده خود كرده ندامت به چه سود؟
سر خود گرم به مستي كني ، نم نم نزني
اه اي باده فروش سر دروازه شهر
بزن اين بار تو بر من كه تو در هم نزني
بروي سخت بگيري كه مبادا برود
لرزشي در تنم انداخت كه در بم نزني
كم كمك از نظرت محو شود ، نتواني
سخت باشد كه به ابروي خودت خم نزني
حالتم حالت دنياي مجازي شده بس
خيره بر صفحه گوشي شدمو ، پم نزني
(( بداهه سرايي ))
(( غزليات فرشيدشريفي ))
:: برچسبها:
حافظ ,
شهريار ,
مولانا ,
فرشيدشريفي ,
جامي ,
مولوي ,
كارو ,
سعدي ,
اشعار ,
غزليات ,
شعر ,
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 228
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 اسفند 1396 |
نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي
مناظره ادبي فرشيد شريفي با شعر معروف استاد شهريار
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟ عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟ نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟ وه که با این عمر های کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟ آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟ شهریارا بی حبیب ! خود نمی کردی سفر راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
شهريار اخر كه امد سوگلت ، حالا، چرا ؟ ميدهي با ناز جواب تند و سربالا چرا؟ او طبيبت بود دير يا زودچه فرقي مي كند حال كه امد بر سر بالين تو،حاشاچرا؟ ما به درد هم گرفتاريم ودنيااين چنين مي كند با بخت بد اقبال ما لالا چرا؟ ماكه هم چون تو به ليلايي جواني داده ايم تاسحر با او ولي عشق نهان با ما چرا ؟ لُكنت حالم پريشان مي كند ان بي وفا چشم پوشي مي كند ازاين منِ شيداچرا؟ عمر را كوته مي بينم ولي با اشتياق مي دهم امروز براي لحظه اي، فرداچرا؟ شهريارا خون دل خوردم منم ،اما هنوز بي گمان مجنون آن افسانه ام، ليلا چرا ؟؟ من كه تن پوش خيالم را به يغما داده ام فارغ ازسرمستي وشيدايي ام ، تنهاچرا؟
:: برچسبها:
شهريار ,
فرشيدشريفي ,
شعر ,
مناظره ,
ادبيات ,
مشاعره ,
موزيك ,
رضاصادقي ,
حامدهمايون ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1193
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 دی 1395 |
نظرات ()
صفحه قبل 2 3 4 5 صفحه بعد